به حرف خیلی وقت ها 

خیلی ها میگویند خسته ایم از دنیا و زندگی ...

به حرف میگویند دل بریده ایم از دنیا

و آماده ایم برای رفتن ، 

شهادت هم که آرزوی خیلی هاست اما

در این مواقع که به ظاهر دل میبری از دنیا

خودت را در میدانِ مین تصور کن که

بگویند اگر یک قدم برداری 

قطعا جان میدهی

خودمانیم قدم از قدم بر میداری؟

این مکث و پرسش برای همان شیرینیِ

جان است ؛ میبنی چقدر سخت شد؟

میبنی چه چالش بزرگی است 

گذشتن از جان شیرینت ؟ حالا شاید

گوشه ذهنت تازه واژه های بزرگی و شجاعت

به وزنِ واژه شهید نزدیک شوند ! 

نوشتم شاید اما یقین کن این واژه چیزی 

فراتر از وزن تمام واژه های خوب روزگار است 

به اعتبار آن هایی که دل بریدند 

از تمام شیرینی ها و به میدان زدند با این تصور که ممکن است دست بدهند ،

پا بدهند و یا اصلا رفتنشان برگشتی نداشته

باشد حتی به اندازه چند تکه استخوان !

که هنوز خیلی هایشان مانده اند 

در بیابان ها ... بی هیچ نشانی ... !

گمنام . . .

.

.کاش میشد دنیا را از چشم های

آن نوجوانِ‌شهیدِ ۱۶ ساله ای دید که 

از دنیا دل بریده بود